چهارمین نشست از مجموعه برنامههای «معماری فیلم»، پنجشنبه 25 فروردین با حضور فرهاد ویلکیجی، طراح صحنهی آثاری چون خاک آشنا، م مثل مادر، شمعی در باد، روزگار قریب و ... به صورت آنلاین و با همکاری مشترک آگراندیسمان و فرش فیلم برگزار شد.
پرسش از نقطهی آغازین گرایش به طراحی صحنه، طبق معمول همهی برنامهها گام اول مصاحبت با فرهاد ویلکیجی هم بود. او از تاثیر گرایشات فکری خانواده و آشناییاش با هنر مدرن در همان سالهای نوجوانی سخن گفت. تاثیرپذیری از آثار مگریت و موریس اشر هستهی اصلی این بخش از همکلامی با این طراح صحنهی سینمای ایران بود. سپس صحبت از تجربهی همکاری با علی حاتمی و دستیاری مجید میرفخرایی در پروژهی ناتمام تختی به میان آمد و از میزان دقت و تسلط علی حاتمی بر مسئلهی طراحی صحنه حرف زدیم. شاید جملهی کلیدی این بخش از نشست با فرهاد ویلکیجی این جملهی درخشان باشد: «دقت به جزئیات شرف یک پروژهی سینمایی است» که قابل تعمیم به همهی وجوه زندگی هم هست.
بچههای نفت فیلم ابراهیم فروزش اولین اثر مستقل ویلکیجی به عنوان طراح صحنه بوده که در بخش بررسی آثار به آن پرداخته شد. فیلم دربارهی یک زندگی فقر زده در منطقهی ثروتمند مسجد سلیمان است و ساختن تصویری از این فقر با معماری و مناسک زیستی آدمهای آن ممکن میشد که این بخش بر عهدهی طراح صحنه بوده. به گفتهی خود طراح بهرهگیری از آکسسوار ساده و بدوی اما منحصر به فرد و متعلق به بافتار اجتماعی مسجد سلیمان در کنار معماری تاثیری ویژه در فضاسازی این فیلم داشته است.
فیلم بعدی بررسی شده در این نشست، گاهی به آسمان نگاه کن اثر کمال تبریزی بود، با فضایی سورئال و کانسپتی برداشت شده از مرشد و مارگاریتا. تصویری از جهان برزخی میان واقعیت و رویا که با تفکرات متاثر از سنت فکری و مذهبی ایرانی شکل گرفته. این توصیفی کوتاه است از فضای پر کاراکتر و پر لوکیشن گاهی به آسمان نگاه کن که به تعبیر خود فرهاد ویلکیجی آزادی عملی که کارگردان در اختیار او قرار داده بود موجب شد که همهی ایدههای فضایی متاثر از نقاشی های موریس اشر را در این فیلم پیاده کند و مخاطب با ورود به هر یک از فضاهای داستانی فیلم تجربهی حضور در سرزمین عجایب آلیس را داشته باشد.
فیلم بعدی مارمولک، دومین همکاری ویلکیجی با کمال تبریزی بود. فیلمی که سایهی بلند حاشیهها بر آن، امکان دیده شدن وجوه تکنیکی را از فیلم گرفته بود. به گفتهی طراح، قرار بوده این فیلم از نظر اقلیمی و جغرافیایی، برای دوری از تفاسیر و واکنشهای قومی در یک موقعیت لا مکان طراحی شود. به همین دلیل با نوعی رج زدن لوکیشن در این فیلم مواجه بودهایم. زندان، بیمارستان، مسجد، شهری مرزی با خط آهنی در نزدیکی آن و یک بافت پیوستهی معماری فقط در یک ناکجای دست ساز و رج زده شده کنار هم قرار میگرفتند. مارمولک فیلمی است که به گفتهی ویلکیجی از مسجدی در چهارراه سیروس تا اطراف تهران و فیروزکوه و ارس و حتی فضاهایی در بندرعباس را در خود جای داده است و مصالح و شکلهای مختلف معماری در این فیلم در همراهی کامل تدوین، منجر به شکل گیری سیر روایتیِ زندگی رضا مارمولک را شکل داده است.
م مثل مادر اثر بعدی فرهاد ویلکیجی بود. فیلمی که در آن علاوه بر کلمات نوشته شده در متن، فضاهای طراحی شده مثل خانههای موجود در فیلم هم کارکرد معنایی داشتند. رنگ و لعاب، ظاهر نمادگرایانهی خانهها که نشان از تازه به دوران رسیدگی داشت تا حتی پلههای فیلم پا به پای داستان فیلم پیش میرفتند. دربارهی م مثل مادر که حرف میزدیم، در کنار صحبت از رابطهی میان ویلکیجی و مرحوم ملاقلیپور، راجع به ارائهی پیشنهادات طراحی صحنه به فیلمبردار هم صحبت کردیم که تا چه حد استوری بورد و کانسپتهای طراح صحنه میتواند در مورد فیلمبرداری هم تعیین کننده باشد.
شمعی در باد، همکاری با پوران درخشنده؛ فیلمی که اهمیت فضاسازی برای کاراکترهای داستان در آن از اهمیت ویژه برخودار بوده، در غیر این صورت میتوانسته در حد یک مقاله انتقادی یا گزارشی ژورنالیستی باقی بماند. اهمیت رنگها و تضاد یا انطباق آدمها بر وضعیت خانه و محل زندگی و کارشان امکانات ویژهای در اختیار کارگردان فیلم قرار داده است که مدیون طراح صحنه بوده.
اما فیلم کم بودجه اما تحسین شدهی بدرود بغداد، تاثیر محدودیت بودجه بر طراحی و همچنین تفکر کار تیمی و همفکری با کارگردان و فیلمبردار نکتهی اصلی دیده شدن این فیلم بوده است. طراحی صحنهای درخشان که علاوه بر ساخت برخی فضاها با هزینهی محدود انتخابهای درست هم در شکل گیری آن نقش مهمی داشته است.
یک سریال بزرگ و همکاری با کیانوش عیاری، روزگار قریب، زندگی دکتر محمد حسین قریب که در یکی از پر تنشترین دورههای تاریخ ایران گذشته است. از تحولات سالهای پس از مشروطه تا سالهای ابتدایی دهه پنجاه شمسی. تغییرات و انقلابهایی که در معماری، سبک زندگی و نظام سیاسی و اجتماعی ایران اتفاق افتاده، میبایست در طراحی صحنهی این سریال که پنج سال به طول انجامیده، به چشم مخاطب میآمده.
اما آخرین اثر ویلکیجی پیش از مهاجرت از ایران، خاک آشنا فیلم بهمن فرمانآرا بوده است. فیلمی که روند طراحی آن یک پروسهی کل به جز دارد. از گزینش یک اقلیم طبیعی بزرگ (کردستان) تا معماری بومی منطقه، ساخت قلمرو زیست آدمها در خانه و طراحی چیدمانهای درونی خانه که خود رنگ و نشانی از بیرون داشتهاند. فیلمی سرشار از نقاشی که هر کدام از آنها برای روایتی از کاراکترهای فیلم به دیوارها میخ شدهاند.
اما فرهاد ویلکیجی با خروج از ایران تجربههای تازهای داشت. اولین آنها دستنوشتهها نمیسوزند بود که در همکاری با محمد رسولاف به ساختن تهران بیرون از ایران پرداخت. و نتیجه تهرانی بود که در حاشیهی جشنوارهی کن توانسته بود تحسین اسپیلبرگ را به همراه داشته باشد. انتخاب لوکیشن و تبدیل آن به فضایی با اتمسفر تهران مهمترین کار طراحی صحنه در این فیلم بوده. همچنین فیلم در نمایش خانهی جامعهی روشنفکری ادبی ایران (اعضای کانون نویسندگان) هم به درستی کار خود را انجام داده است نشانههای آشنایی را در آن جانمایی کرده است.
در نهایت با عبور از چند نمونه کار خارجی فرهاد ویلکیجی و فیلمی که خودش کارگردانی کرده است به سراغ نمونههای مورد علاقهاش در سینمای ایران و جهان رفتیم. در مورد جایگاه معماری و تعمیم کارکرد معماری تک تک اجزای طراحی صحنه در دو فیلم یک روز سفید سفید و حکایت دریا پرداختیم.